همشهری آنلاین، شقایق عرفینژاد: خانه خراب که بر اساس نمایشنامه خسیس مولیر نوشته شده، روایت مرد خسیسی است در زمان انقلاب مشروطه که درست روزی که کلنل لیاخوف مجلس را به توپ میبندد و در خیابانها جنگ داخلی جریان دارد، مهمترین چیز برایش صندوق پولهایش است که تا آخرین لحظه هم آن را رها نمیکند. در این میان شخصیتهای دیگری مثل دختر و پسر حاجی خسیس و نوکر او هم هستند که هرکدام داستان خودشان را دارند.
با محمدرضا پورحکیمی، کارگردان این نمایش که اولین تجربه کارگردانیاش را پشت سر گذاشته، صحبت کردیم:
یکی از اجراهای شما به نفع بیماران ام.اس بود. اول بگذارید با این موضوع شروع کنیم. درباره این تصمیم برایمان توضیح دهید.
از اول قصد داشتیم در حین اجرایی که داریم، کار خیری هم صورت دهیم. تصمیم گرفتیم این کار را در اجراهای تماشاخانه شهرزاد انجام دهیم و نه زمانی که در تماشاخانه ملک اجرا داشتیم.
علتش چه بود؟
برای این که کار جا نیفتاده بود و تماشاگر کمتری نسبت به سالن شهرزاد داشتیم. بنابراین تصمیم گرفتیم زمانی که تماشاگر بیشتری داریم این کار را بکنیم.
تمرینها از چه زمانی شروع شد؟
برای اجراهای دور اول از خرداد ماه شروع به تمرین کردیم و ۵۰ جلسه تمرین کردیم. اجرای خوبی در تماشاخانه ملک داشتیم و استقبال خوبی شد و تصمیم گرفتیم که دور دوم اجراها را در تماشاخانه شهرزاد شروع کنیم که حالا در شهرزاد هم اجراها تمدید شده است.
چه تفاوتهایی بین اجراهای دور اول و این اجرا وجود دارد؟
تغییراتی در بازیگران داشتیم. ناصر عاشوری به دلیل مشغلهای که داشت نتوانست کار را ادامه دهد و به همین دلیل وحید نفر جایگزین رضا دادویی شد و رضا دادویی نقش ناصر عاشوری را بازی کرد.
ساختار نمایشنامه، ساختار نمایشهای ایرانی است. یعنی یک حاجی خسیس، پسر حاجی، دختر حاجی و نوکر بامزه. اما از عناصر نمایشهای ایرانی در اجرا استفاده نشده است. مثل موسیقی یا برقراری ارتباط مستقیم با تماشاگر یا حذف پشت صحنه. چرا این المانها که اتفاقا میتوانست کار را جذابتر کند، حذف شدند؟
میخواستم تجربه کنم که یک نمایش ایرانی سنتی را به شکل مدرن اجرا کنیم. تمرینها هم اول بر همین پایه شکل گرفت. ولی در انتها به این نتیجه رسیدیم که یک کار رئال باشد. با این حال نمیخواستم صددرصد از فرم نمایشهای ایرانی استفاده کنم. ولی آقای دادویی متن را کاملا بر اساس نمایشهای سنتی ایرانی نوشته است. در واقع میخواستم اصلا نمایشنامه خسیس مولیر را کار کنم، ولی به دلیل علاقهای که به نمایشنامههای قجری دارم، با آقای دادویی صحبت کردم و او هم بر اساس همین صحبتها و نمایشنامه خسیس مولیر این نمایشنامه را نوشت.
به نظر میرسد میتوانست ارتباط قویتری بین حاجی و نوکر وجود داشته باشد. یعنی از آن جنس ارتباط که در نمایشهای سنتی هست. یک ارتباط پر تب و تاب که هم تماشاگر را میخنداند و هم نوکر حرفهایش را میزند و هم داستان را پیش میبرد.
رابطه بین حاجی و نوکر در این نمایش طوری است که ممکن است سربه سر هم بگذارند، اما در آخر میبینیم که نوکر پیش حاجی میماند. به خاطر این که نمکنشناس نیست. بنابراین میخواهم بگویم سعی کردیم این رابطه را بین این دو نفر شکل دهیم.
درست است که در انتها نوکر است که پیش حاجی میماند، ولی در طول نمایش این ارتباط پررنگ نیست.
در کار ما هر شخصیت نماد یک قشر از جامعه است. مثلا ارشد، پسر حاجی، نماینده روشنفکران است. روشنفکری که اهل نوشتن است تا عمل و بیشتر فکر فرار است. یک مشروطهچی داریم که فرار کرده و پیش حاجی مخفی شده است و نوکر هم نماد کارگر است. هر کدام از شخصیتهای دیگر هم همینطور هستند.
بیشتر منظورم ارتباط سنتی بین نوکر و حاجی است که در کار به شکلی که در نمایشهای ایرانی وجود دارد، دیده نمیشود.
نمیخواستیم ارباب و نوکر را چندان به سمت نمایشهای ایرانی ببریم. به همین دلیل زیاد به آن پرداخته نشده است. ولی به نظر من رابطه این دو شکل گرفته است.
مسئله دیگری که در باره نوکر که در واقع همان شخصیت سیاه است، وجود دارد این است که در نمایشهای ایرانی سیاه بسیار فعال است، به پیشبرد روند داستان کمک موثر میکند، اوست که دختر و پسر را به هم میرساند، تیزهوش و بسیار رک هم هست. در خانه خراب البته نوکر رک هست و خیلی جاها میبینیم حرفش را بی سانسور به حاجی میزند. ولی آن شخصیتی را که از سیاه سراغ داریم، در او نمیبینیم. در آخر هم او نیست که دختر و پسر را به هم میرساند.
به نظر من خصایص در او وجود دارد. زبان تندی دارد و رک است. در آخر هم متوجه میشویم صندوقچه حاجی را او دزدیده است. حتی در انتها به جای حاجی نوکر است که به دختر و پسر خانواده پول میدهد. زمانی هم که با مشروطهچی که مباشر حاجی است، صحبت میکند، با او بد است. ولی در آخر ارتباط خوبی با او برقرار میکند و اوست که میماند.
در باره شخصیت مشروطهچی صحبت شد. او به عنوان مشروطهچی در این خانه پنهان شده است. درست است که از عشق دختر حاجی این کار را کرده است. ولی در نهایت پنهان شده است. در برابر او جمعیت کوچه و خیابان را میبینیم که در تلاش و تکاپو و تظاهرات هستند. ولی مشروطهچی بی عمل است.
در صحنه ۲ عمل مشروطهچی را میبینیم. عمید یعنی همین مشروطهچی از بیرون با یک شبنامه میآید و مردم را از کوچه و خیابان به سمت در پشتی هدایت میکند.
ولی این عمل خیلی پررنگ نیست. بیشتر این که پناه آورده و پنهان شده برجسته میشود.
خب این آدم پناه آورده برای این که عاشق دختر حاجی است. ولی در عین حال شبنامه پخش میکند. وقتی داروغه و گزمه میآیند میبینیم زبان تندی دارد و نمیتواند ساکت بماند. برخلاف ارشد، پسر حاجی، که شخصیتی است که فقط مینویسد و حتی جرأت این که در خانه را باز کند، ندارد. عمید زبان تندی دارد و مرد خیابان است. بعد هم به دلیل این که سعی کردیم پایه نمایشنامه مولیر را در کار حفظ کنیم، پرداختن به این موضوعها زمان بیشتری طلب میکرد. ولی به نظر من همان یک صحنه شبنامه پخش کردن کافی است که نشان دهد او مبارز کف خیابان است. هر صحنه ما معرفی یکی از شخصیتهاست و در تمام یازده صحنه یک شخصیت را معرفی کردیم.
کمیهم در باره لباس و گریم صحبت کنیم. لباس و گریم حاجی چیزی نیست که هویت اوست و همیشه هم او را با همان لباس دیدهایم. ریش بدون سبیلش هم تماشاگر را یاد طالبان و داعش میاندازد.
در وهله اول نمیخواستیم حاجی ما حاجی تیپیکال نمایشهای ایرانی باشد. میخواستیم شخصیت تازهای خلق کنیم. علاوه بر این نمیخواستیم در ممیزی به مشکل بخوریم. میخواستیم فقط یک شخصیت مالمردمخور منفی باشد که از هر شرایطی به نفع خودش استفاده میکند. در واقع نه میخواستیم به کسی توهین کنیم و نه این که کارمان توقیف شود. ضمن این که وقتی سبیل برایش میگذاشتیم صحبت کردن برایش سخت میشد.
ولی به همین دلیل که میخواستید نماینده قشر خاصی نباشد، انگار هویتش را از دست داده است.
نه بیشتر از این که نماینده قشر خاصی باشد، خودش است. طماع و خسیس و هوسباز است. تمام خصوصیات منفی را در او داریم. اسمش هم حاجی جبار است که اصلا اصطلاحی است برای فردی که خسیس است.
- زبان طنز بهتر میتواند حرفهای جدی را بازگو کند | وقتی بازیگرانی برای اولین بار روی صحنه میآیند نباید تخریب شوند؛ از اهالی تئاتر گله دارم
- نمایشها دیگر شبیه تئاتر نیست | بازیگران میخواهند از تئاتر به سینما برسند و صبوری هم ندارند | روایت یک کارگردان از غده سرطانی در تئاتر
- روایت تکاندهنده زنان از جنگ | خیلی سخت است کسی یک کتاب را به فیلم و تئاتر تبدیل کند
چقدر در تمرینها بداههپردازی وجود داشت؟
کلا شیوه کارگردانی این طور است که دوست دارم بازیگر بر اساس توانایی و تجربهاش دست به خلق بزند. ممکن است اگر بازیگر کمتجربه داشته باشم، بداههپردازی نقش کمرنگتری داشته باشد، ولی در این نمایش تمام بازیگران با تجربهاند و سعی کردم بسیاری از مسائل را به خودشان واگذار کنم. امیرکاوه آهنینجان و سیروس همتی و همینطور بقیه از بازیگران خوب تئاتر هستند و خوشحالم که به من اطمینان کردند و تمرینها اصولا بر اساس بداهه پیش رفت.
در اجرا چطور؟
کار تمرین شده و بر اساس میزانسن طراحی شده است. ولی به هر حال آدم سختگیری نیستم. تا میزان مشخصی از بداهه پردازی برایم پذیرفته شده است. بچهها هم بسیار خوب کار میکنند.
اتفاق جالبی که در اجرایی که دیدم افتاد این بود که تماشاگر خیلی سنتی برخورد میکرد. یعنی اگر از دیالوگی خوشش میآمد یا خندهاش میگرفت دست میزد. یا اگر جایی بازیگر خندهاش میگرفت دست میزد که او زمان برای پیدا کردن خودش داشته باشد. هر شب همین اتفاق میافتد؟
بازی بازیگر یک نقطه اوج دارد. وقتی درست و به موقع به این اوج برسد، تماشاگر خوشش میآید و دست میزند. خودم البته روی خندیدن بازیگر در صحنه خیلی حساسیت دارم. تپق زدن و اشتباه حرف زدن به هر حال اتفاق میافتد، ولی خندیدن بازیگر برای چند شب مختلف پذیرفته شده نیست.
در شرایط امروز تئاتر، چه مشکلاتی برای به صحنه آوردن این نمایش داشتید؟
من به عنوان تهیهکننده هزینه بسیار زیادی برای این کار کردم که البته نتیجهاش را هم دیدم. اما با هزینههای بالای تولید، کار روی صحنه بردن ریسک بزرگی است. معلوم نیست که اصلا کار با اقبال مواجه شود یا نه. یا باید بازیگران مطرح داشته باشید یا تهیهکننده خوب. من برای این کار از بازیگران بزرگی استفاده کردم. ولی هیچ تضمینی وجود ندارد که کار حداقل هزینهای را که برای آن شده برگرداند.
به هر حال تئاتر ما به حال و روز مردم گره خورده است. اگر شخصی مشکل وام و قسط داشته باشد، اصلا به تئاتر فکر نمیکند و به دیدن یک نمایش نمیرود. ضمن این در این مدت شرایط بازبینی و تصویب خیلی سخت شده است. متنهای زیادی رد میشوند و سالنهای زیادی هم نداریم و مشکلات بسیار زیاد است. جوانی که میخواهد تئاتر کار کند، اگر پول نداشته باشد اصلا نمیتواند این کار را بکند. خود من اگر توان پرداخت هزینهها را نداشتم نمیتوانستم کار کنم. افرادی هستند که استعداد خیلی بیشتری از من دارند، از من تواناتر هستند ولی به دلیل شرایط مالی و اجاره سالن نمیتوانند کار کنند.
برای اجرا در سالنهای دولتی که باید مدتها درخواست داد و بعد هم اصلا معلوم نیست که پذیرفته شود یا نه. در سالنهای خصوصی هم وضعیت خوب نیست. کمتر سالنی وجود دارد که با گروه راه بیاید و برای مثال اگر کاری فروش نداشته به گروه تخفیف بدهد. البته در سالن شهرزاد آقای جعفری خیلی با ما راه آمد و از او خیلی متشکرم. ولی باز هم شرایط طوری نیست که یک گروه بدون فکر به ضرر و زیان مالی بتواند کار کند. طوری که من حساب کردم برای کار بعدی حتی اگر نخواهم به بازیگران پول بدهم، تولید و تمرین و اجرا مبلغی نزدیک به ۱۵۰ میلیون تومان هزینه خواهد داشت. ضمن این که بلیت مبلغ مشخصی دارد و نمیشود بیشتر از آن قیمتگذاری کرد. در این میان تنها چیزی که باعث میشود کار کنیم عشق است. میتوانستم با همین هزینه یک فیلم کوتاه بسازم. ولی به خاطر عشق به تئاتر این نمایش را کار کردم و امیدوارم اولین و آخرین کارم نباشد.
نظر شما